خاطرات جالب وخنده دار
جوک های باحال و خفن امسال
تاریخ : یک شنبه 11 خرداد 1393
نویسنده : مرتضی براغوشی

 مطالب طنز و خنده دار, جوک های خنده دار, اعترافات خنده دار

معلم ریاضیمون عصبانی شد به یکی از بچه ها گفت:انگار از پشت کوه اومدی پشته کوهی...منم پاشدم گفتم: آقا این یه چیزه دو طرفست..اینور کوهی ها به اونور کوهی ها میگن پشت کوهی..اونور کوهی ها به اینور کوهی ها...هیچی دیگه نمیدونم چرا بهم گفت برو بیرون!!!

 

خاطرات جالب و خنده دار, سوتی های خنده دار

مطالب طنز و خنده دار

 

رفته بودیم بیرون با مامانم، یکی از دوستای مامانمو که تا به حال منو ندیده بود رو دیدیم.بعد سلام واینا خانومه برگشت به من اشاره کرد و به مامانم گفت خواهرته؟.....مامانمم گفت نه دخترمه...
الان به نظرتون خانومه از مامانم تعریف کرد، یا غیر مستقیم به من توهین کرد؟؟؟ عاغا اسید کیلویی چند میفروشین؟

 

خاطرات جالب و خنده دار, سوتی های خنده دار

مطالب طنز و خنده دار

 

دیروز رفتم کارت عابر بانک رو از مامانم بگيرم حالا مکالمات بين من و مامانم :
مامان کارت من کجاست ؟
مامانم :تو کيف کارت ها
من : کيف کارت ها کجاست ؟
مامانم : کنار کارت ملى و گواهينامم
من:خوب گواهينامت کجاست ؟
مامانم :تو کىف پولم
من: خوب کيف پولت کجاست ؟
مامانم :توکيف قهوه يمه ديگه
من:خوب کيف قهوه ايت کجاست ؟
مامانم: تو اتاقمه پسره ى ديوونه
من پس از بيست دقيقه گشتن
من : مامان پىداش نميکنم خودت بيا بده
حالا مامانم اومده مستقيم رفته تو اتاق خواهرم اورده داده ميگه بيا بگير پسره خنگ

 

خاطرات جالب و خنده دار, سوتی های خنده دار

مطالب طنز و خنده دار

 

همسایمون مبل خریده ،بچش داشت تو کوچه بازی میکرد ، که یدفعه باباش از پنجره سرشو آورد بیرون ، داد زد و گفت :
واسه چی بیرون داری بازی میکنی بیا خونه بشین رو مبل!!!!

 

خاطرات جالب و خنده دار, سوتی های خنده دار

مطالب طنز و خنده دار

 

چند وقت پیش دعوت داشتیم عروسی...موقع شام گودزیلای فامیل (5 سالشه)اومد پیشم نشست...خلاصه دیدم همش با غصه نگا میکنه
بش گفتم اجی بلا چت شده حالا؟
میدونید چی گفت ؟نه جون من میدونید چی گفت؟
گفت:روج لب داری؟گفتم :اره خووو
گفتش :الان باهاته گفتم:اره تو کیفمه
گودزیلا:اخیییش خیالم راحت شد...گفتم الانه غذا بخورم روجم پاک میشه...
والا ما هم سن اینا بودیم ...اصن وللش ...ولی میگم بزارین بگم:ما هم سن اینا بودیم بستنی یخی قرمز میخوردیم که لبامون سرخ شه کمی شاد شیم هیییییییییح روزگار !

 

خاطرات جالب و خنده دار, سوتی های خنده دار


|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
برچسب‌ها: جوک , جوک جدید , جدید , جدیدترین جوکها , لطیفه , خنده , وبلاگ , عصربازی , بازی , خنده دار ,
تاریخ : شنبه 10 خرداد 1393
نویسنده : مرتضی براغوشی

*یه روز یه گنجشک با یه موتوری تصادف می کنه بی هوش می شه ، وقتی به هوش می یاد می بینه تو قفسه ، می زنه تو سرش و می گه: بیچاره شدم موتوریه مُرد!!

 

*یه روز یه سیر با یه پیاز دعواش می شه سیر میگه: حیف کهع سیرم وگرنه می خوردمت!!

 

 

*به غضنفر می گن : می زاری بچه ات بره دانشگاه؟ می گه : اگه به درسش لطمه نزنه بله!!

 

*غضنفر می ره جلو آینه و چشم هاشو می بنده ، بهش می گن چرا این کار رو می کنی می گه: می خوام ببینم وقتی می خوابم چه شکلی می شم؟!!!

 

*به غضنفر می گن نظرت راجع به ساندویچ چیه ؟ می گه: همون که آخرش مزه ی کاغذ می ده؟!!

 

*غضنفر خودش رو می زنه به کوچه علی چپ ، گم می شه!!

 

*یه نفر یه ماهی زنده دستش بوده داشته با خودش می برده ، دوستش می گه جریان این ماهی ها چیه ؟ می گه : برای شام دارم می برمش خونه. ماهی میگه: خیلی ممنونم من شام خوردم من رو ببر سینما!!!

 

*شبی ملانصردین خواب دید که دارن به او 100 دینار می دهند ولی او اسرار کرد که 200 دینار بدهید در همین حال از خواب پرید و چیزی در دستش ندید، چشمانش را بست و گفت: باشد همان 100 دینار قبول است.!!

 

*غضنفر شیلنگ رو بر می داره و تلویزیون رو آب پاشی می کنه و بعد می گه : مگه نگفتم اینجا فوتبال بازی نکنید؟!!!

 

*روزی راننده کامیون به یه پیچ رسید ، دولا شد و آن را برداشت!!!

 

*یه پرگار قرص اکس می خوره ، مربع می کشه!!

 

*غضنفر می خوره زمین..... هوا می ره نمیدونی تا کجا می ره!!!

 

*غضنفر از خواب می پره پاش می شکنه!!!

 

*به غضنفر می گن بچه ات رو بیشتر دوست داری یا بربری رو ، می گه من رو سر دو راهی قرار ندهید!!!

 

*غضنفر می ره هیئت راش نمی دن ، سال دیگه هیئت می زنه هیچ کس رو راه نمی ده!!!

 

*به غضنفر می گن با ریلکس جمله بساز؛ میگه: رفتم باغ وحش با گوریل عکس گرفتم!!

 

*موشه می خواسته خودکشی کنه وارد داروخانه می شه و می گه: مرگ من دارید؟!!!

 

*یه روز یه جوجه با باباش دعواش می شه می ره بیرون می گه پیشی بیا من رو بخور!!!

 

*به یه نفر می گن: به نظر شما هویج باعث تقویت قوه ی بینایی می شه؟ می گه: بله آخه تا به حال خرگوشی ندیده ام که عینک بزند، تازه باعث تقویت قوه ی شنوایی هم می شود ، خرگوش ها رو دیدی گوش هاشون چه قدر دراز است؟!!

 

*یه روز یه نفر داشته رادیو گوش می داده، رادیو میگه: راه بهارستان به امام حسین (ع) بسته است، راه خیابان .... به اما حسین بسته است... . طرف می گه: بابا بسته است که بسته است حالا چرا انقدر قسم می خوری؟!!!

 

*غضنفر سوار آسانسور می شه می بینه نوشته ظرفیت 12 نفر . با خودش می گه : عجب بدبختی ، حالا 11 نفر دیگه از کجا پیدا کنم بیارم؟!!

 

*به غضنفر می گن: جسم شفاف چیه؟ می گه: جسمی که بشه از این طرف اون طرفش رو ببینی. می گن : آفرین ؛ یه مثال بزن. میگه: نردبان.!!!

 

*به غضنفر می گن : چرا مشکی پوشیدی ؟ می گه : بابام مرده. میگن: چرا اینقدر پاره پورست؟ میگه: خدابیامرز نمی زاشت خاکش کنم که.!!

 

*یارو ماشینش تو برف گیر میکنه، زنجیر نداشته سینه می زنه!!!

 

*غضنفر یه چراغ جادو پیدا می کنه ، دست میکشه ، غوله میاد میگه: سه تا آرزو کن. می گه: اول : یک ماکسیما می خوام . دوم: یه ماکسیما می خوام . سوم : یه ماکسیما می خوام. غوله می گه: چرا ستا ماکسیما با هم؟ می گه: می خوام بفروشم و یه الگانس بخرم.!!!

 

*غضنفر کلیدش رو تو ماشین جا میزاره تا بره کلید ساز بیاره ، زن و بچه اش سه ساعت تو ماشین گیر می کنند.!!

 

*گوسفنده قرص اکس می خوره می ره لب جاده و می گه: کشتارگاه!!!


|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
برچسب‌ها: جوک , جوک جدید , جدید , جدیدترین جوکها , لطیفه , خنده , وبلاگ , عصربازی , بازی , خنده دار ,
تاریخ : شنبه 10 خرداد 1393
نویسنده : مرتضی براغوشی

  

 بنده خدا خسیس قله اورست رو فتح می‌کنه، ازش می‌پرسن: انگیزه‌ات چی بود؟ میگه: خدا خفه‌اش کنه اونی رو که گفت: اون بالا نذری میدن !!

 

 بنده خدا خسیس سوار تاکسی میشه. موقع پیاده شدن راننده بهش میگه: پول خرد ندارم. بنده خدا خسیس میگه: به جاش برام بوق بزن!

 

 یک بنده خدا خسیس میمره رو قبرش مینویسن من مردم ولی مغازه باز است !

 

 خسیس ها  رو از چهار تا چیز میشه شناخت:۱- همشون زیرشلواری آبی راه راه دارن
2 هر قلوپ نوشابه که می‌خورن به شیشه نگاه می‌کنن ببینن تا کجاش رفته  !
3 جلوی در وامیستن و به جای اینکه بگن بفرمایین تو، میگن حالا چرا نمیان تو؟
4 بستنی لیوانی که می‌خورن حتما درش رو می‌لیسن!!

 

 یه روز یه خسیس خواب می بینه به یه فقیر ۱۰۰۰ تومان پول داده . وقتی از خواب بلند می شه میگه: وای عجب کابوسی بود!

 

از بچه ی یه خسیس می پرسن : وقتی می روی سر یخچال چی می خوری؟ میگه: کتک!

 

توی شهر خسیس ها قیمت بلیط اتوبوس از ۲۵ تومان به ۵ تومان می رسه. همه اعتراض می کنند. ازشون می پرسن : چرا اعتراض می کنید ؟ می گن: ما تابه حال وقتی پیاده روی می کردیم ۲۵ تومان به نفع مان می شد ولی حالا فقط ۵ تومان به نفع ما می شه!!

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
برچسب‌ها: جوک , جوک جدید , جدید , جدیدترین جوکها , لطیفه , خنده , وبلاگ , عصربازی , بازی , خنده دار ,

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

آخرین مطالب

/
به وبلاگ من خوش آمدید